سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساندیس 22 بهمن 91

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/11/23:: 12:53 صبح

22 بهمن

22 بهمن امسال هم رفتیم راهپیمایی ، به کوری چشم دشمن های خارجی و داخلی ایران اسلامی ساندیسشم خوردیم.


اعدام های سلیقه ای

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/11/7:: 5:4 عصر

چند روز پیش دو زورگیر را که سرو صدای زیادی در داخل و خارج کشور به راه انداخته بودند به جرم محاربه اعدام کردند،فاصله دستگیری این دو زورگیر تا اعدام بسیار کوتاه بود .

این مساله موجبات خوشحالی اکثر مردم را فراهم آورد از جمله افرادی که مدت هاست مزاحمت های افراد شرور در محله شان زندگی آنها را مختل کرده بود مثل بعضی مناطق تهران، و انصافا هم برخورد محکم و سریع با مجرمان تاثیر به سزایی در کم شدن جرم و جنایت دارد.
البته ناگفته نماند  که مهمتر از آن پیدا کردن زمینه های این جرم ها و اصلاح آنها است.
ولی سوالی که شاید برای خیلی ها از جمله خود من پیش آمده این است که آیا اجرای این احکام همیشه و در همه موارد مشابه صورت می گیرد؟
چطور است که در این موردی که گذشت ، در حالی که قتلی صورت نگرفته بود، در یک چشم به هم زدن مجرمان به بالای چوبه دار رفتند ولی در برخی موارد مشابه و حتی حادتر اقدام مناسب صورت نمی گیرد؟!
یک نمونه نزدیک آن همان قاتل شهید عبد الرحمن قاسمی است که با گذشت یک سال و نیم از آن ماجرا هنوز کمترین خواسته خانواده شهید یعنی اعدام قاتل در ملا عام اجرا نشده است.
در حالی که سابقه سیاه این فرد برای مردم شهر لشت نشاء استان گیلان روشن است، شراب خواری که وقتی مست می کرد در بازار حرکت می کرد و ناموس مردم را مورد آزار و اهانت قرار می داد و موجب اختلال در کسب و کار بازاریان می شد، وعلی رغم چند بار دستگیر شدن پس از مدت خیلی کوتاهی آزاد می شد و دوباره به رفتار خود ادامه می داد، و وقتی با مخالفت های پدر این شهید روبه رو شد به پدر و پسر حمله کردند و پسر را به ضرب چاقو به شهادت رساندند.

برای اطلاعات بیشتر به لینک های زیر بروید:

شهید امر به معروف و نهی از منکر

ماجرای به شهادت رسیدن شهید عبدالرحمن قاسمی


آب پرتقال خنک!

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/10/29:: 8:36 عصر

آب پرتقال خالص و طبیعی

سینا روی مبل می نشیند و پایش را روی پایش می اندازد، آب پرتغال طبیعی و خنک را یک نفس سر می کشد،بعد نگاه عاقل اندر سفیهی به مرتضی می اندازد و با لحنی آرام و مشفقانه می گوید: مرتضی جان صلاح نیست!چرا متوجه نیستی؟! منم قبول دارم که باید با فساد مالی و مدیریتی بعضی از مدیران دولت برخورد بشه ولی باور کن الان صلاح نیست!تو که این حرف ها رو بزنی ، حزب های مخالف دولت دنباله اش رو می گیرن و هی می زننش تو سر دولت ،اصلا تو خودت چقدر زحمت کشیدی و ازاین دولت حمایت کردی تا این دولت بیاد سرکار؟! حالا درسته که با دست خودت کاری کنی تا دوباره دوم خردادی ها بیان سرکار؟! که نه به  دین اعتقاد دارن و نه خدمت به مردم...
هوا گرم است ، سینا با کتاب سیاست در دنیای امروز خودش را باد می زند،اما فایده ای ندارد کنترل کولر گازی را بر می دارد و روشنش می کند.
مرتضی ساکت است، لیوان آب پرتقال را بلند می کند که بخورد ولی دوباره آن را روی میز می گذارد و در فکر دختربچه ای فرو می رود که امروز در اتوبوس دیده بود،کاپشن سبز کهنه ای به تن داشت و کنجکاوانه به پلاستیک های در دست او نگاه می کرد،انگار دنبال چیزی می گشت ،و مرتضی نگاه ملتمسانه کودک را خوب فهمیده بود،اما در پلاستیک ها چیزی نبود که مرتضی کمی از آنها را به او هدیه بدهد،نیم کیلو قارچ و مقداری آرد، به ذهنش خطور کرد که اسکناسی به او هدیه بدهد اما وقتی نگاهش به چهره پدر دخترک افتاد پشیمان شد ،پدرش کاپشن چرمی به تن داشت که پوسته پوسته شده بود و قسمتی از لایه رویی آن هم رفته بود،چهره ای عمیق و پر از درد داشت ولی آرام و صبور...
مرتضی در همین افکار بدون این که آب پرتقالش را بخورد از سینا خداحافظی می کند و می رود.


پیاده روی عشق

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/10/23:: 4:54 عصر

تلویزیون عده زیادی را نشان می داد که پیاده به سویت می آمدند،برف می بارید،خوب خودشان را پوشانده بودند آخر هوا خیلی سرد بود،چهره گرم و بشاش آنها خبر می داد از عشق و نشاط درون قلبشان به تو،قدم هایشان استوار بود و سریع...

چقدر دلم می خواست من هم با آنها بودم، پیاده می آمدم و می آمدم ،آنوقت که به تو رسیدم عاشقانه هی نگاهت می کردم و نگاهت می کردم...

و می گفتم آقا نگاه لطف به من که پیاده به دیدارت آمده ام می کنی؟...

حرم امام رضا علیه السلام


خودرو سازی دولا دولا میشه؟!

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/10/19:: 4:10 صبح

گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیما
با حضور
خودروساز اول
خودروساز دوم
و خانم مجری
نخیر نفر سومی به عنوان  منتقد حضور نداره.
خانم مجری: مردم از کیفیت خودروها انتقاد دارن نظر شما چیه؟

خودروساز اول و دوم : کیفیت خودروها خیلی هم خوبه، خیلی هم دلشون بخواد،اگه خوب نبود که این قدر محصولات مارو نمی خریدند، خانم حرف ها می زنید ها!
کیفیت خودرهای ما الان درحال رقابت با شرکت های خارجیه،ناظر فرانسوی بالای سر کارخانه های ماست باور بفرمایید میگه که کیفیت خودروهای ما با خودروهای فرانسوی مو نمی زنه.
خانم مجری: مردم از بالا بودن قیمت خودرو ها انتقاد دارن،نظر شما چیه؟
و باز خودرو ساز اول و البته خودرو ساز دوم به اتفاق همدیگر:
چی؟! بالاست؟!مزاح می فرمایید
تازه این قیمتی که الان وجود داره خیلی پایین تر از قیمت واقعی خودروهاست،با این وضعیت که داریم پیش میریم تاچند ماه دیگه ما ورشکست میشیم چون همش داریم ضرر میدیم.
اصلا چرا باید همه بارها روی دوش ما باشه؟! اگه دولت میخواد خودروی ارزون دست مردم بده خوب باید هزینه اش رو به صورت دلار به ما پرداخت کنه،باور کنید که ما داریم از نون شب بچه هامون میزنیم و خودروی باکیفیت دست مردم میدیم.
و سه نقطه الی آخر گفتگو که من دیگه بقیه اش رو نقل نمی کنم چون میترسم  برای این دو خودروساز زار زار بزنید زیر گریه و وبلاگ منو آب برداره و نوشته های من پاک بشه.
اما نتیجه اخلاقی که از این گفتگو می تونیم بگیریم اینه که کار گروهی خیلی خوبه و بهتر از کار انفرادی جواب میده مثل کار گروهی که در همین گفتگو شاهدش بودیم.


شما خسته نیستید؟

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/9/29:: 3:13 صبح

دعا

یکی از دوستانم در مورد طرف های مختلف انتخابات آینده از چند نشریه نقل قول کرده بود و نظر خواسته بود با خودم گفتم که بد نیست جوابی که در مورد مطلب او نوشتم را در وبلاگ خودم هم قرار دهم.

برخلاف حرف  خیلی از روانشناسان (که در شناختن روان خودشان هم مانده اند)که می گویند از جملات با بار منفی استفاده نکنید می خواهم بگویم:خسته ام،
خسته ام از جنبش سبز که از اسلام نه باطنش را قبول دارند و نه ظاهرش را.
خسته ام از سیاستمدارانی که دین را به لیبرالیسم فروختند.
خسته ام از جریان انحرافی دولت که ماسک حق بر چهره زده اند ولی حرمت هیچ چیزی را نگه نمی دارند.
خسته ام از کسانی که دم از گفتمان انقلاب زدند و اکنون ارزش های اسلامی و گفتمان انقلاب را به بازی گرفته اند.
خسته ام از این که هی ببینم که کسی از پایمال شدن حقش بگوید و مسئول مربوطه یا او را حساب نکند،و یا برای جوابگویی به رسانه ها جواب های صد من یک غاز تحویلش بدهد.
و دلم می گیرد از تنهایی نائب امام عصرمان سیدعلی،
خسته ام از خیلی طرفداران سید علی که طرفداری شان فقط حرف است و به این خاطر که انگ ضد ولایت نخورند، و آنگاه که هنگام عمل کردن می شود جز بهانه و توجیه های خنده دار چیزی نمی شنوی.
و دلم می گیرد از تنهایی مهدی فاطمه،دلم می گیرد که ما هنوزم که هنوزه نفهمیدیم خواسته تنها باقی مانده خداوند بر روی زمین را،و اگر فهمیده بودیم ظهورش این قدر طولانی نمی شد.
و خسته ام از کسانی که کلید خوشبختی هایشان را در سرزمین غرب می جویند سرزمین افسرده ای که حتی خیال به تصور خوشبختی شان تلخند می زند.
خسته ام از این دنیای خفته.
خسته ام از این دموکراسی که نتیجه اش کشته شدن مردم بحرین،فلسطین،میانمار،عراق،افغانستان،پاکستان،سوریه،یمن،... است،که اشک کودکان مظلوم را درآورده است.
خسته ام از این آزادی که درنده خویان مهمانان ویژه آنند.
خسته ام از حقوق بشر هنگامی که مردم سومالی از گرسنگی میمیرند.
خسته ام از هرآنچه بوی طاغوت می دهد،که بنابر آیه الکرسی هرآنچه از ولایت الله خارج شد در ولایت طاغوت است.
خسته ام از این دنیای رنگارنگ بی رنگ.
بقیة الله بیا و مرا برای همیشه اسیر خودت کن تا رها شوم از هرآنچه رنگ زیبایی دارد و از درون پوسیده است.
بقیة الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ.
باقی مانده خداوند بر روی زمین برای شما بهتر است اگر مومن باشید و من نگهبان شما نیستم.
جمله 86 از بخش هود از کتاب پیام های خدا به تک تک ما.

و کلام آن پیرمرد اخلاقی را یادم می افتد،مجتهدی مرحوم را می گویم،حدیث می خواند، خداوند می گوید: به عزت و جلال خودم قسم که قطع می کنم امید بنده ای را که به غیر من امید دارد.


ببار ای باران

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/9/24:: 9:15 صبح

باریدن باران بر گل نرگس

اول صبح تلویزیون را روشن می کنم، شبکه ها را یکی یکی عوض می کنم، چند شبکه مستند خارجی پخش می کنند،دو شبکه فیلم،دو شبکه سخنرانی،یکی دو شبکه دعای ندبه،در شبکه های خبری هم خبری نیست،ساعت هشت و نیم می شود،

أین السبب المتصل بین الارض و السماء...

کجاست سببی که متصل است بین زمین و آسمان؟...

عزیز علی أن أری الخلق و لاتری...

برایم دشوار است که خلق را ببینم و تورا نبینم...

متی ترانا ونراک؟...

کی می شود که تو ما را ببینی و ما هم تو را ببینیم؟...

این جمعه هم گذشت و نیامدی.


چون نفت ندارد

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/8/3:: 1:55 عصر

نفت oil

غربی ها تمام سعی شان را در طبق اخلاص گذاشته اند و برای آزادی جهان، ملت ایران را تحریم کرده اند، ایران را تحریم کرده اند که مبادا ایرانی ها به سلاح هسته ای دست پیدا کنند و امنیت اسرائیلی ها را که آزارشان حتی به مورچه های باغچه شان نمی رسد به خطر بیاندازند.

ایران نباید انرژی هسته ای داشته باشد چون نفت دارد و اسرائیل چون نفت ندارد باید هم انرژی هسته ای داشته باشد و هم سلاح و کلاهک هسته ای.

ایران نباید با شورشیان و قاتلان مردم کوچه و خیابان برخورد کند چون نفت دارد ولی اسرائیل می تواند مردم بی دفاع فلسطین را بکشد و یا از وطنشان بیرون کند چون نفت ندارد.

خلاصه ایران حق ندارد استقلال داشته باشد چون نفت دارد و اسرائیل حق دارد تمام قوانین بین المللی را نقض کند چون نفت ندارد.

می پرسید ربطش چیست؟

نمی دانم، این را از خودشان بپرسید دیگر.

 


تورم و آشفتگی بازار ارز

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/7/26:: 3:47 عصر

پرچم ایران

مدتی است بحث داغ رسانه ها شده است تورم و آشفتگی بازار ارز، هرکسی نظری می دهد و کسی یا نهادی را متهم می کند.

آنچه که مسلم است تحریم های غربی ها علیه ایران بی تاثیر نیست ولی پیداست که آشفتگی بازار ایران سبب های داخلی هم دارد و حالا این سبب ها چیست؟

بعضی ریشه این اوضاع را در سیاست ها و نظارت ضعیف دولت احمدی نژاد و اطرافیان او می دانند؛ بعضی دشمنان سیاسی دولت را مسبب این مشکلات می دانند، واز طرفی سودجویی بعضی از سرمایه داران و دللالان ارز، وضع بازار را بیشتر بهم ریخته است و اصلا بعید نیست که فعالیت این گروه از سودجویان به ارتباط با کشورهای غربی ختم شود.

شاید جواب دادن این سوال در این اوضاع کشور ساده نباشد، ولی به نظرم جواب این سوال سخت نیست که از زمین خوردن ملت ایران چه کسانی خوشحال می شوند؟

سخت نیست که بدانیم غربی ها و صهیونیست ها نمی خواهند این کشور استقلال داشته باشد،نمی خواهند بدون کمک غربی ها روز به روز پیشرفت کند والگویی شود برای دیگر ملت های جهان که عزت خود را جلوی عربده کشی غرب باخته اند.

و حالا نقش من و تو چیست؟

من و تو اگر سربلندی و استقلال این ملت برایمان ارزشمند است در هرکجا که هستیم و با هر نقشی که داریم هرچند به نظرمان کوچک،باید تمام تلاشمان را بکنیم تا بار دیگر دشمنان این ملت را خار و ذلیل کنیم.

 

 


حساب من چند شد؟

ارسال شده توسط محمد وحیدی نژاد در 91/7/24:: 7:31 عصر

سوپر مارکت

از گرانی قیمت ها و آشفتگی بازار گله می کرد و به مسئولین بد و بیراه می گفت، چند قلم جنس می خواستم، آنها را برداشتم،پرسیدم حساب من چند شد؟ حساب کل را که گفت یکه خوردم،قیمت روی آنها را نگاه کردم و هرجور حساب کردم دیدم باز خیلی کمتر از این که گفت می شود، قمیت ها را جدا جدا از او پرسیدم،دیدم دوتا از کالاها را دو برابر قیمت روی آن می فروشد! جنس ها را همان جا گذاشتم و از مغازه بیرون آمدم.

 

 


 

 

 


<      1   2   3      >



بازدید امروز: 24 ، بازدید دیروز: 32 ، کل بازدیدها: 253162
_