• وبلاگ : برگ هاي عَشَقه
  • يادداشت : تابش او
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    چينيان گفتند: "ما نقاش‌تر"

    ‏‏روميان گفتند: "ما را کر و فر"
    ‏گفت سلطان: امتحان خواهم درين ‏

    کز شماها کيست در دعوي گزين
    ‏چينيان گفتند: يک خانه به ما ‏

    خاص بسپاريد و يک آن شما
    ‏بود دو خانه مقابل، در به در

    زان يکي چيني ستد، رومي دگر
    ‏چينيان صد رنگ از شه خواستند

    ‏پس خزينه باز کرد آن ارجمند
    هر صباحي از خزينه رنگ‌ها

    ‏چينيان را راتبه بود و عطا
    ‏روميان گفتند: نه نقش و نه رنگ

    درخور آيد کار را جز دفع زنگ
    ‏در فرو بستند و صيقل مي‌زدند

    ‏همچو گردون ساده و صافي شدند
    از دو صدرنگي به بي‌رنگي رهيست ‏

    رنگ چون ابرست و بي‌رنگي مهيست
    هرچه اندر ابر ضوء بيني و تاب ‏

    آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
    ‏چينيان چون از عمل فارغ شدند

    از پي شادي دهل‌ها مي‌زدند
    ‏شه در آمد ديد آنجا نقش‌ها ‏

    مي‌ربود آن عقل را و فهم را
    ‏بعد از آن، آمد به سوي روميان

    ‏پرده را بالا کشيدند از ميان
    عکس آن تصوير و آن کردارها

    زد برين صافي‌شده ديوارها
    هرچه آنجا ديد اينجا به نمود ‏

    ديده را از ديده‌خانه مي‌ربود

    روميان آن صوفيانند اي پسر

    بي ز تکرار و کتاب و بي هنر
    ليک، صيقل کرده‌اند آن سينه‌ها

    پاک ز آز و حرص و بخل و کينه‌ها
    آن صفاي آينه، وصف دل‌ست

    صورت بي منتها را قابل‌ست
    صورت بي‌صورت بي‌حد غيب

    ز آينه? دل تافت بر موسي ز جيب